گرچه سخنران به سخن غالب است
گوش بده بر سخنم جالب است
آن عملی را که خدا طالب است
حب علی بن ابی طالب است!
- ۰ نظر
- ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۸
گرچه سخنران به سخن غالب است
گوش بده بر سخنم جالب است
آن عملی را که خدا طالب است
حب علی بن ابی طالب است!
به حلقه های ضریحت دلم گره خورده...
گره گشای من، این بار این گره مگشای
اگر زلفت به هر تاری اسیر تازه ای دارد...
مبارک باشد اما،دلبری اندازه ای دارد...
نماز عید اگر جمعه شد بحق علی(ع)
خودت بیا و بخوان این نماز عیدی را
ای محو تماشای تو چشمان پری ها
از رایحه ات مست تمام سحری ها
خون است دل ما ز فراق رخ ماهت
محصول غم عشق تو شد خون جگری ها
ﻧﺎﻡ ﺣﯿﺪﺭ ﺭﺍ ﻣﭽﺮﺧﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﯽ ﻭﺿﻮ
ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺎﺭﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﮐﺮﯾﺶ ﺍﺑﺮﻭ
ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻫﻢ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺭﺍ ﻋﺮﺵ ﺍﻋﻠﯽ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺭﻓﺘﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺑﻪ ﻣﻨﺒﺮﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺎﺭ
ﻻﻓﺘﯽ ﺍﻻ ﻋﻠﯽ ﻻ ﺳﯿﻒ ﺍﻻ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎر
یا علی مدد
گر بهای شیعه بودن سر جدا گردیدن است...
ما به عشق مرتضی تاوان آن را میدهیم...
تا بماند تا ابد ذکر علی بر مأذنه...
هستی و دار و ندار و جانمان را میدهیم...
السلام علیک یاامیرالمومنین...
می روم مشهد، خیابان ها شلوغ
می روم در قم، شبستان ها شلوغ
کربلا که کل ایوان ها شلوغ
در مسیرش هم بیابان ها شلوغ
هیچکس مثل تو بی زوار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست...
السلام علیک یاحسن بن علی علیه السلام.
یازینب کبری (س)
تو کمالی ، سخنت باده ی اکمل دارد
خطبه خوانی تو خود هیبتی از یل دارد
صدوده نکته ی باریک و مسجّل دارد
دختر شیر خدا ! کار تو ایول دارد
می نویسم عشق و بی تردید میخوانم جنون
هرکسی دیوانه تر ..... السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید میخوانم حسین
عاقلان دانند .............. لکن اکثرأ لایعقلون
این سرشت ماست از خاکیم ، خاک کربلا
سرنوشت ماست ....... پس انا الیه الراجعون
شد جمعه و روز نهم و یار نیامد
از غصه دلم خون شد ودلدارنیامد
یاد ِنهمِ ماهِ محرم بنویسید
(ای اهل حرم میر وعلمدارنیامد)
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
انگشت به لب مانده ام از قاعده ی "عشق" . .
.
ما "یار" ندیده تب معشوق کشیدیم !
ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﭼﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ
ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﺯﺟﺎﻡ ﺩﻫﺎﻧﯽ ﺍﺕ
ﻗﻨﺒﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﻗﻨﺒﺮ ﺷﺪﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﯿﻦ ﺟﺬﺑﻪ ﯼ ﻗﻨﺒﺮ ﮐﺸﺎﻧﯽ ﺍﺕ
این چه عشقیست که عاشق به عجب می افتد
لیلی اش کیست که مجنون به طرب می افتد
طاق ایوان طلایت چه شکوهی دارد
بس بلند است سرم رو به عقب می افتد
رطب تازه به بار آمده از نخل لبت
"لک صمنا" و به خرمای لبت "افطرنا"
چایی نجف عجب به جان میچسبد
سنگینی آن به زائران میچسبد
تا نیمه ی آن پر از شکرهای درشت
هی نلبکی اش, به استکان میچسبد
در آخر اذکار تمام دنیا
یک ذکر "امیرمومنان" میچسبد..
اگر زلفت به هر تاری اسیر تازه ای دارد
مبارک باشد اما دلبری اندازه ای دارد
آنجا که علی واسطه ی فیض خداست
برغیر علی هر که کند تکیه خطاست
با مدعیّان کور باطن گوئـیـد
آنجا که خدا هست و علی نیست کجاست؟
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایى که کفن از بوریا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزاى بى ریا دارد حسین
شهریار
لعل لبی که بوسه گه جبرئیل بود
بی آب شد ز سنگدلی های روزگار
صائب تبریزی