انگشت به لب مانده ام از قاعده ی "عشق" . .
.
ما "یار" ندیده تب معشوق کشیدیم !
- ۰ نظر
- ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۱
انگشت به لب مانده ام از قاعده ی "عشق" . .
.
ما "یار" ندیده تب معشوق کشیدیم !
چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید
هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید
من کمتر از گدای شب جمعه نیستم
خانه به خانه دست مرا در به در کنید
بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند
ما را فُضیل فرض کنید و نظر کنید
ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ ﺍﺕ
ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺭﺍﺣﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﺕ
ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﭼﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ
ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﺯﺟﺎﻡ ﺩﻫﺎﻧﯽ ﺍﺕ
جنت که خود به نام شبستان فاطمهست
سجادهای به گوشه ایوان فاطمهست
بال فرشتگان خدا غرق حسرتِ
خاک گلیم حجره طفلان فاطمهست
نام علی شده به عدد با نمک یکی
نام علی خودش ز نمکدان فاطمهست