غزلیات ناب

اشعار و غزلیات ناب

غزلیات ناب

اشعار و غزلیات ناب

قصد غبار روئی از روح و احترام به آئین مقدس شعر می باشد، تا در پیچ و خم روزگار آرامش حاصل شود

بایگانی

آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست

صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست


باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد

دریا نرفته ای بچشی آبشار چیست


پیش من از مزاحمت بادها نگو

طوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست

  • Ali

هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست/

هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست/

هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد/ 

هر احمد و محمود رسول مدنی نیست/

  • Ali

می نویسم عشق و بی تردید میخوانم جنون

هرکسی دیوانه تر ..... السابقون السابقون


می نویسم عشق و بی تردید میخوانم حسین

عاقلان دانند .............. لکن اکثرأ لایعقلون


این سرشت ماست از خاکیم ، خاک کربلا

سرنوشت ماست ....... پس انا الیه الراجعون

  • Ali

هر زمان بر خم ابروی تو تابی برسد

شک ندارم که قرار است عذابی برسد


شوق دیدار تو مانند همان وقت اذان...

روزه داری که به یک جرعه ی آبی برسد


در سرم فکرتو و در دل من حسرت توست

شده ام تشنه لبی که به سرابی برسد


کنج آغوش دلم روزه ی خود را وا کن

تا به این خانه ی ویرانه ثوابی برسد


خبر رفتن تو عامل هر ویرانی ست...

مثل آن لحظه که دستی به حبابی برسد

  • Ali

نوبر است این چشم ها حیف است خوابش می کنی

تا به کی قلب مرا هر شب خرابش می کنی؟



آنقدر سیب گناه از چشم هایت می کند

مطمئنا یک شبی آدم حسابش می کنی


کاش می شد کوچه ای باشم که شب ها در سکوت

با قدم هایت دچار اضطرابش می کنی


  • Ali

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود


حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است

بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود


بر سر تربت ما چون گذری همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

  • Ali

هر چند زندگی همه اش با دعا گذشت

عمر من و تو باز هم از هم جدا گذشت

گفتی "هو البصیر" که هی خودخوری کنم

یعنی خدا ندید که بر ما چه ها گذشت؟؟

چشمم به راه معجزه ای از خدا نبود

از رود نیل می شد اگر با شنا گذشت!

  • Ali

اﺯ ﺍﻫﻞ ﮐﻮﭼﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻘﺎﺑﻞ ﻟﺒﻢ ﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ

ﺷﻌﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻞ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﻣﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺳﺖ

ﺍﺯ ﻟﺤﻦ ﻧﺎﺯ ﻭ ﮔﺮﻡ ﺑﻨﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

  • Ali

تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود

شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود 

نیست فرقی بین ربّ و عبدِ عین رب شده

گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود

  • Ali

شد جمعه و روز نهم و یار نیامد

از غصه دلم خون شد ودلدارنیامد

یاد ِنهمِ ماهِ محرم بنویسید

(ای اهل حرم میر وعلمدارنیامد)

  • Ali

چه کسی داد به چشمان تو سوگند مرا؟

که چنین کرده به سوگند تو پابند مرا؟


عمق تنهایی من پیش نگاهت هیچ است

که از آن چاله به این چاه در افکند مرا؟


گره موی تو بستست به جانم تا مرگ 

چه کسی خواست چنین عاجز و در بند مرا؟

  • Ali

یک نفس، باتوکشیدن، به جهان می ارزد

ساعتی باتو، به صدسال زمان می ارزد


لحظه ای خیره به چشمان تو و مست شدن

به سبوی همه ی باده کشان می ارزد


غنچه ی خنده ،که بر روی لبت می شکفد

به هزاران گل لبخند زنان می ارزد

  • Ali

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی

خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی


از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم

کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی


ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را

با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی

  • Ali

ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

 

ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ

ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐــﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

  • Ali

هشتمین روز عجب حال دعایی دارم

حالت مشهدی و کرببلایی دارم


حرم امن خدا پنجره فولاد شماست

و خدا گفت که دیدی چه رضایی دارم؟


واقعا معرکه ای هست میان من و تو

عشق بازیست عجب حال و هوایی دارم

  • Ali

وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم

<آهی از دل کشم و حلقۀ ماتم شکنم

گر مراد دل من را ندهد این گردون

<همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم

باده از کاس سفالین خورم و از مستی

<به یقین جام جهان بین به سر جم شکنم

  • Ali

ذکرِمیثم به سرِ دار،علی راعشق است


ذکر یوسُف سرِبازار،علی راعشق است


همه عالم سرِ خانِ کَرَمِ مولایند


ذکرِسیّاره ی سیاّر ،علی راعشق است


حضرتِ احمدِخاتم به حدیثی فرمود


حق علی هست وَحق دار،علی راعشق است

  • Ali

ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﺭﻓﯿﻘﺎﻥ ﻇﺎﻫﺮﺍً ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ

ﺍﺯ ﻭﻓﺎ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺩﻡ ﺯﺩﻥ! ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﻧﯿﺴت !


ﺗﻮ ﺷﺮﯾﮏ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﻗﺎﻓﻠﻪ

ﻏﺎﺭﺗﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ …


ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻣﯽﺭﻭﻡ

ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﻋﺬﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ !

  • Ali

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم


دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم


آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات

در یکی نامه محال است که تحریر کنم

 
  • Ali

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا

بنیاد مکن تو حیله و دستانرا

تو غره بدان مشو که می مینخوری

صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا

  • Ali