غزلیات ناب

اشعار و غزلیات ناب

غزلیات ناب

اشعار و غزلیات ناب

قصد غبار روئی از روح و احترام به آئین مقدس شعر می باشد، تا در پیچ و خم روزگار آرامش حاصل شود

بایگانی

انگشت به لب مانده ام از قاعده ی "عشق" . .


 .


ما "یار" ندیده تب معشوق کشیدیم !

  • Ali
رمضان_الکریم ماه_عشق .
.
روزها را با توسل کردنم شب می‌کنم
دارم از این ناحیه خود را مقرب می‌کنم

خلق تحویلم نمی‌گیرند، تحویلم بگیر
تو که تحویلم نمیگیری همه‌ش تب می‌کنم

عقل را از بارگاه عشق بیرون کرده‌اند
خویش را دارم به دیوانه ملقب می‌کنم


  • Ali

چشم مرا پیاله ی خون جگر کنید

هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید


من کمتر از گدای شب جمعه نیستم

خانه به خانه دست مرا در به در کنید


بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند

ما را فُضیل فرض کنید و نظر کنید


  • Ali

ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ ﺍﺕ

ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺭﺍﺣﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﺕ


ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﭼﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ

ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﺯﺟﺎﻡ ﺩﻫﺎﻧﯽ ﺍﺕ


  • Ali

جنت که خود به نام شبستان فاطمه‌ست

سجاده‌ای به گوشه ایوان فاطمه‌ست

بال فرشتگان خدا غرق حسرتِ

خاک گلیم حجره طفلان فاطمه‌ست

نام علی شده به عدد با نمک یکی

نام علی خودش ز نمکدان فاطمه‌ست


  • Ali

ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﭼﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ

ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﺯﺟﺎﻡ ﺩﻫﺎﻧﯽ ﺍﺕ


ﻗﻨﺒﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﻗﻨﺒﺮ ﺷﺪﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ

ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﯿﻦ ﺟﺬﺑﻪ ﯼ ﻗﻨﺒﺮ ﮐﺸﺎﻧﯽ ﺍﺕ

  • Ali

ﺩﺍﺧـﻞِ ﺳـﺠــــﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﯾـﮏ ﯾـﺎﺱ ﮐــﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑـﯿــﺎ

ﺭﻭ ﺑـﻪ ﺳـﻮﯼ ﻗﺒـﻠﻪ ﺍﻡ،ﺍﺣﺴـﺎﺱ ﮐـﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑـﯿـﺎ

ﺫﮐــﺮ ﺗـﺴـﺒﯿـﺤـﻢ ﺷﺪﻩ ﯾـﺎ ﺁﻝ ﻃـــﻪ ﺍﻟـﻌــــﺠــﻞ

ﯾـﺎﺃﻧـﯿﺲ ﻭ ﻣـﻮﻧـﺲ ﺍﯾـﻦ ﺑﯽ ﮐـﺴـﯿﻬـﺎ ﺍﻟـﻌــﺠـﻞ

ﺍﺯ ﻓــﺮﺍﻕ ﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺕ ﺳــﻮﺯِ ﺗـﺮﻧــﻢ ﺗــﺎﺑـﻪ ﮐـﯽ

ﺩﻟـﺨـﻮﺷﯽ ﻭ ﺑـﯿـﺨــﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﺗـﺒـﺴـﻢ ﺗـﺎ ﺑـﻪ ﮐﯽ

ﻻﯾـــﻖ ﻧــﺎﻡ ﺳــــــــﺮﻭﺩ ﺍﻧــﺘــﻈـــﺎﺭﺕ ﻧـﯿـﺴــﺘـــﻢ

ﺑﺎ ﻫﻤـﻪ ﺷـﺮﻣـﻨـﺪﮔﯽ ﺷـﺎﯾﺪﮐﻪ ﯾﺎﺭﺕ ﻧـﯿـﺴـﺘـﻢ

ﺑـﺎ ﻫـﻤـﻪ ﺷـﺮﻣـﻨـــــﺪﮔﯽ ﺍﻣـﺎ ﺩﻋـﺎﯾـﺖ ﻣـﯿـﮑـﻨـﻢ...


اَلّلهُمَّ عَجِّـــل لِوَلیِّکَ الفَرَج

  • Ali

می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را

می جویمت چنانکه لب تشنه آب را ...


محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را


بی تابم آنچنانکه درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را


بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را                            

                                                                              

حتی اگر نباشی، می آفرینمت

چونان که التهاب بیابان سراب را


ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را ...

  • Ali

بی قرار چشم هایت دسته دسته سارها

طعم لب هایت شفای عاجل بیمارها

.

چشم هایت را نبند این بی محلی کافی است

تابگیری قدرت پرواز را از سارها

.

تازه از عطر نفس های تو فهمیدم چرا

کارشان رو به کسادی می رود عطار ها

.

جای رسم دایره گاهی مربع می کشند

عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها

.

تا بماند یادگاری چهره ات را می کشم

مثل انسان نخستین بر تن دیوارها

  • Ali

برق خاشاک گنه، روزه تابستان است


دود این آتش جانسوز به از ریحان است


می توان یافت ز سی پاره ماه رمضان


آنچه ز اسرار الهی همه در قرآن است


هست در غنچه لب بسته این ماه نهان


گلستانی که نسیمش نفس رحمان است


مشو از عزت این مهر الهی غافل


که درین مهر بی گنج گهر پنهان است


ماه رویی که شب قدر بود یک خالش


در سراپرده ماه رمضان پنهان است


میکند روزه ماه رمضان عمر دراز


مد انعام درین دفتر و این دیوان است



غفلت از تشنگی و گرسنگی کم گردد


که لب خشک بر این بند گران سوهان است


باش با قد دو تا حلقه این در صائب


که مراد دو جهان در خم این چوگان است


صائب تبریزی

  • Ali

این چه عشقیست که عاشق به عجب می افتد


لیلی اش کیست که مجنون به طرب می افتد


طاق ایوان طلایت چه شکوهی دارد


بس بلند است سرم رو به عقب می افتد

  • Ali

وای از آن لحظه که کارَت به نگاهی بکشد

کار و بارت به غمِ چشم سیاهی بکشد


قصه ام قصه سرباز غریبی شده که

کار عشقَش به درِ خانة شاهی بکشد


این خودش حس غریبیست، نمیدانم چیست؟

اینکه هر روز مرا جانب راهی بکشد


عشق آن است که رودی سرِ عاشق شدنَش

جای دریا تنِ خود را ته چاهی بکشد


روزهاییست که در آتش خود میسوزم 

آدمی خلق شده بار گناهی بکشد


گفته بودند که سیگار مضر است ولی

هر که عاشق شده رسم است که گاهی بکشد


در خودم غرق...، گدایی سرِ کوچه میگفت

وای از آن لحظه که کارَت به نگاهی بکشد....

  • Ali
روز و شب فکر و خیالم شده آن یار کجاست؟
آن ذخیره گوهر عالم اسرار کجاست؟

آن سفر کرده چرا از سفرش بازنگشت؟
وآن که ما را به غمش کرده گرفتار کجاست؟

 بی جمالش همه جا تیره بوَد تار بوَد
روشنی بخش جهان، منبع انوار کجاست؟

داد مظلوم که باید بستاند ز ستم؟
یار مظلوم چه شد؟ دشمن کفار کجاست؟

تشنه عدل بوَد این بشر روی زمین
یادگار علی آن حیدر کرّار کجاست؟

کاظمین و نجف و کرببلا نیست مگر؟           
سامرا هم نبوَد؟ آن شه ابرار کجاست؟     

جمکران، مشهد و قم است بقیع یا که حراء؟
بارالها! تو بگو آن گل بی خار کجاست؟

کار عشاق گره خورد خدایا مددی
آن که باید بگشاید گره کار کجاست؟

داغ وصلش به دل منتظران ماند که ماند  
آن طبیبِ دل زار و تن بیمار کجاست؟

هرچه پرسید کیان هیچ جوابی نشنید
نشد آگه به خدا جایگه یار کجاست.


داغ وصلش به دل منتظران ماند که ماند  
آن طبیبِ دل زار و تن بیمار کجاست؟

هرچه پرسید کیان هیچ جوابی نشنید
نشد آگه به خدا جایگه یار کجاست.
  • Ali

.

ای کاش شبم فهم سحـر داشته باشد

غم از دل من قصد سفـر داشته باشد

.

افکـار من و کـار من و کـار دل من

دست از غزل و قافیه بـرداشته باشد...!

.

بنشین، کمی از عشق برای تو بگویم

باید دلت از درد خبـر داشته باشد

.

دردم به درختی شده تشبیه که انگار

بر روی تنش زخم تبـر داشته باشد...

.

هرشب دلم انگـار که خوابیده به سنگی

هرشب که دلت بالش پَـر داشته باشد

.

باشد گله ای نیست! تو از فکر من آزاد

افکـار تو از من که حذر داشته باشد

.

از قهوه ی چشمت نظر تلخ نینداز!

بگذار که این قهوه شکـر داشته باشد...


#بهناز_شفیعی

  • Ali

چشم مستت چه کند با من بیمار امشب 

این دل تنگ من و این تن بیمار امشب

آخر ای اشک دل سوخته ام را مددی 

که به جز ناله مرا نیست پرستار امشب

بیش از این مرغ سحر خون به دل ریش مکن 

که به کنج قفسم چون تو گرفتار امشب

سیل اشکم همه دفترچه ی ایام بشست  

نرود نقش تو از پرده ی پندار امشب

بودم امید چو آیی به سرم سایه مهر

آفتابی شود از سایه, پدیدار امشب

بسته شد هر در امید به هر جا که زدیم

چاره جویی کنم از خانه خمار امشب

محتسب خوش دل از آن است که یکباره زدند 

کوس رسوایی ما بر سر بازار امشب


󾁃󾭟

  • Ali

من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند

به چه مقدار به زائر بدهم فکر کند


ازشما خواستن عشق است ، ضرر خواهدکرد

هرکه دروقت گدایی به رقم فکر کند


بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم

دوقدم عشق بورزد سه قدم فکر کند


به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال

فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند


موقع دست به سینه شدن و عرض سلام

کربلایی شده هرکس به علم فکر کند


چون که از باب جواد تو کسی داخل شد

خنده داراست که دیگر به قسم فکر کند ...

مهدی رحیمی

  • Ali

رطب تازه به بار آمده از نخل لبت

"لک صمنا" و به خرمای لبت "افطرنا"

  • Ali

می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا


برگها را می کند باد خزان از هم جدا


قطره شد سیلاب و واصل شد به دریای محیط


تا به کی باشید ای بی غیرتان از هم جدا


گر دو بی نسبت به هم صد سال باشند آشنا


می کند بی نسبتی در یک زمان از هم جدا


در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر


تا به هم پیوست، شد تیر و کمان از هم جدا


می پذیرد چون گلاب از کوره رنگ اتحاد


گر چه باشد برگ برگ گلستان از هم جدا


تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من


می شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا


تا چو زنبور عسل در چشم هم شیرین شوند


به که باشد خانه های دوستان از هم جدا


در خموشی حرفهای مختلف یک نقطه اند


می کند این جمع را تیغ زبان از هم جدا


پیش ارباب بصیرت گفتگوی عشق و عقل


هست چون بیداری و خواب گران از هم جدا


گر چه در صحبت قسم ها بر سر هم می خورند


خون خود را می خورند این دوستان از هم جدا


نیست ممکن آشنایان را جدا کردن ز هم


می کند بیگانگان را آسمان از هم جدا


لفظ و معنی را به تیغ از یکدگر نتوان برید


کیست صائب تا کند جانان و جان از هم جدا؟


صائب تبریزی

  • Ali

مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست

چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست


همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو

ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست


مرا به سوی خودش می کشد چنان نفسم

که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست


فقط تو مشتری دست خالی ام هستی

اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست


اگر مرا نخری ورشکست خواهم شد

کمک که وضعیتم ، وضع رو به راهی نیست


تو دست یخ زده ام را گرفتی و انگار

به نامه ی عملم اصلاً اشتباهی نیست


دوباره بر سر سفره نشاندیم امسال

اگرچه بنده ی تو عبد دل بخواهی نیست


به روضه روزه ی خود باز می کنم زیرا

برای روزه که بی روضه جایگاهی نیست


سلام ماه خدا بر لب تو خون خدا

سلام بر لب زخم تو سید الشهدا

  • Ali

ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد 


عشق و طرب و باده، به وقت ‏سحر افتاد


اافطار به مى کرد برم پیر خرابات


 گفتم که تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد


با باده، وضو گیر که در مذهب رندان 


در حضرت حق این عملت ‏بارور افتاد


  • Ali