گرچه سخنران به سخن غالب است
گوش بده بر سخنم جالب است
آن عملی را که خدا طالب است
حب علی بن ابی طالب است!
- ۰ نظر
- ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۸
گرچه سخنران به سخن غالب است
گوش بده بر سخنم جالب است
آن عملی را که خدا طالب است
حب علی بن ابی طالب است!
السَلامُ عَلَیکَ یاامیرالمومِنینْ:
از ابتدا که عالم امکان درست شد
/لوحُ قلم ستاره وکیهان درست شد
غیر از خدا علىُ پِیَمبَر کسى نبود
از نورِمرتضى گِلِ انسان درست شد
وحى از خدا به حضرت ختم رُسُل رسید
هِى از على نوشت و قران درست شد
ﻧﺎﻡ ﺣﯿﺪﺭ ﺭﺍ ﻣﭽﺮﺧﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﯽ ﻭﺿﻮ
ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺎﺭﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﮐﺮﯾﺶ ﺍﺑﺮﻭ
ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻫﻢ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺭﺍ ﻋﺮﺵ ﺍﻋﻠﯽ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺭﻓﺘﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺑﻪ ﻣﻨﺒﺮﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺎﺭ
ﻻﻓﺘﯽ ﺍﻻ ﻋﻠﯽ ﻻ ﺳﯿﻒ ﺍﻻ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎر
یا علی مدد
هو میکشم،بو میکشم....
خطی ز ابرو میکشم.....
مستانه با غیرت بدل.....
نقاشی از رو میکشم.....
پیدا علی(ع) پنهان علی(ع).....
آن جان جان جان علی(ع).....
سلطان علی(ع) پیمان علی(ع).....
آن روح در ایمان علی(ع).....
اول علی(ع) آخر علی(ع).....
باطن علی(ع) ظاهر علی(ع).....
وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست
در گوشه ای ز خانه قد دختری شکست
باور نمیکند ، علی را زمین زدند !؟
آن حیدری که با نگه ش خیبری شکست
یاد مدینه کرد که در کوچه های شهر
دلبر مقابل نگه دلبری شکست
هجمه شدید بود، چهل ضربه خورد در
در وانشد که زیر لگدها دری شکست
بی مروت دردها دارد علی؛ ضربت مزن
با خدایش رازها دارد علی؛ ضربت مزن
چشمها از داغ زهرا همچنان بارانی است
توی سینه غصه ها دارد علی؛ ضربت مزن
یاد آن سیلی و آن میخ در و سقط جنین
بهر هر یک نوحه ها دارد علی؛ ضربت مزن
جنگ صفین و ابوموسی و مکر عمر و عاص
فتنه ها را ماجرا دارد علی؛ ضربت مزن
تمامِ اصل امامت دگر زپا افتاد
اگر غلط نکنم،عرش زجا افتاد
مَهی به ضربتِ شمشیرکین زمین افتاد
همان که حبلِ خدا بود دگر رها افتاد
طلایه دار عدالت،سرورِ قلب نبی
بزرگِ رأفت واحسان،شهِ سخا افتاد
کسی که پشتِ به دشمن نکرده بود هرگز
عدو زدش ز قفا و یَلِ خدا افتاد
ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﺎﻩ ﺑﻮﺩ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﯽﺻﺪﺍ، ﻏﻢ ﺩﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻩ ﺑﻮﺩ
ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﻭ
ﺻﺒﺢ ﺳﻔﯿﺪ ﻫﻢﭼﻮ ﺩﻝ ﺷﺐ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻮﺩ
ﺩﺍﻧﯽ ﭼﺮﺍ ﺟﺒﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺷﮑﺎﻓﺘﻨﺪ؟
ﺯﯾﺮﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﮐﻮﻓﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﻧﺶ ﻧﺼﯿﺐ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﮐﻮﻓﻪ ﺷﺪ
ﺁﻥ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺯﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩ
رد خونابه ی شق القمری می بیند
بر جبین پدر از خون اثری می بیند
دختری غمزده همراه برادرهایش
بین بستر پدر خون جگری میبیند
چشم در چشم برادر که میندازد نیز
بین چشمان ترش، چشم تری می بیند
صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت
آسمان تیره شد از بس که دل ماه گرفت
بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت
یک نفس گفت؛ ولی آینه را آه گرفت
راه افتاد مسیحا که نفس تازه کند
زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت
ﻧﺎﻡ ﺣﯿﺪﺭ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﭘﺸﺖ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺩﺭ ﺷﺐ ﻗﺪﺭ ﺍﺯ ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﺎﺭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﮐﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻧﺎﻡ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻫﺎ
ﻭﺍﮊﻩ ﯼ ﻋﺪﻝ ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﺠﺴﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺍﺯ ﻋﻠﯽ ﺟﺰ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ
ﻓﮑﺮ ﺁﺏ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﺷﻬﺮ ﮐﻮﻓﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ
ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﺣﺲ ﻭ ﺣﺎﻟﯽ ﺳﺮﺩ ﻭ ﻣﺒﻬﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
مست کردم که کمی نام علی (ع) جـار زنـم... قصد کردم که دم از حـیدر کـرار زنـم...
گفتم از چـشم بگویم پِـی ابـرو رفتم... رو نمایان شده و بـاز من از رو رفتم...
باید از نـو بدهد وحی خـدا انسان را... وصف حـیدر بکند جلد دوصد قرآن را...
یـا علی(ع) گفت خـدا خلقت خود برپا کرد...
هر که را خواست به دل حُـبِ علی (ع) را جا کرد
گر بهای شیعه بودن سر جدا گردیدن است...
ما به عشق مرتضی تاوان آن را میدهیم...
تا بماند تا ابد ذکر علی بر مأذنه...
هستی و دار و ندار و جانمان را میدهیم...
السلام علیک یاامیرالمومنین...
علی امشب میان کوچه ها تنهاتر از ماه است
پریشان تر ز مرغان عزادار شبانگاه است
به روی ارغوانش عطر لبخندی شکوفا شد
علی آیا ز توفیقی که امشب دارد آگاه است؟
شتاب گام هایش بیشتر می گردد از نبض اش
مسیر زندگی در چشم او امشب چه کوتاه است
خزیده در ردای شب تمام ناجوانمردی
و شمشیری که قصدش فرق خورشید سحرگاه است
ذکرِمیثم به سرِ دار،علی راعشق است
ذکر یوسُف سرِبازار،علی راعشق است
همه عالم سرِ خانِ کَرَمِ مولایند
ذکرِسیّاره ی سیاّر ،علی راعشق است
حضرتِ احمدِخاتم به حدیثی فرمود
حق علی هست وَحق دار،علی راعشق است
ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ ﺍﺕ
ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺭﺍﺣﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﺕ
ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﭼﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ
ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﺯﺟﺎﻡ ﺩﻫﺎﻧﯽ ﺍﺕ
ﺍﻭﻝ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﭼﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ
ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﺯﺟﺎﻡ ﺩﻫﺎﻧﯽ ﺍﺕ
ﻗﻨﺒﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﻗﻨﺒﺮ ﺷﺪﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﯿﻦ ﺟﺬﺑﻪ ﯼ ﻗﻨﺒﺮ ﮐﺸﺎﻧﯽ ﺍﺕ
این چه عشقیست که عاشق به عجب می افتد
لیلی اش کیست که مجنون به طرب می افتد
طاق ایوان طلایت چه شکوهی دارد
بس بلند است سرم رو به عقب می افتد