گرچه سخنران به سخن غالب است
گوش بده بر سخنم جالب است
آن عملی را که خدا طالب است
حب علی بن ابی طالب است!
- ۰ نظر
- ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۸
گرچه سخنران به سخن غالب است
گوش بده بر سخنم جالب است
آن عملی را که خدا طالب است
حب علی بن ابی طالب است!
به حلقه های ضریحت دلم گره خورده...
گره گشای من، این بار این گره مگشای
اگر زلفت به هر تاری اسیر تازه ای دارد...
مبارک باشد اما،دلبری اندازه ای دارد...
گمان نمی کنم این دست ها به هم برسند
دو دل شکسته ی در انزوا به هم برسند
ضریح و نذر رها کن بعید می دانم
دو دست ِدور به زور ِدعا به هم برسند
کدام دست رسیده به دست دلخواهش
که دست های پر از زخم ِما به هم برسند
بیا لبریز کن با عشق خود این قلب خالی را
مدارا کن، مبادا بشکنی ظرف سفالی را
چه افشا میکنی ای عشق بین جمع عاقل ها؟
کسی باور نخواهد کرد حرف لاابالی را !
به زلف یار می اندیشم، از اغیار می پوشم
چه می فهمد کسی معیار این نازک خیالی را؟
برای عاقلان در اینکه من دیوانه ام این بس
که در زلف تو جویم چاره ی آشفته حالی را …
بی تونفس به سینه ما جان نمی شود
بی توبهشت روضه رضوان نمی شود
اصلا تمام وسعت این گنبد کبود
گنبد طلای شاه خراسان نمی شود
ناکام آن دلی است که در طول عمر خود
یکبار در حریم تو مهمان نمی شود
ایام عمر ما زتو برکت گرفته است
کمهای ما که بی تو فراوان نمی شود
تنها ترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟تو کجایی؟کجای شهر؟
.
وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر
.
تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد
گم می شود صدای تو در خنده های شهر
.
تهمت،ریا و غیبت و رزق حرام و قتل
ای وای من چه می کشی از ماجرای شهر
.
دلخوش نکن به "ندبه"ی جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر!
.
مست خراب یابد هر لحظه در خرابات
گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات
خواهی که راهیابی بیرنج بر سر گنج
میبیز هر سحرگاه خاک در خرابات
یک ذره گرد از آن خاک در چشم جانت افتد
با صدهزار خورشید افتد تو را ملاقات
ور عکس جام باده ناگاه بر تو تابد
نز خویش گردی آگه، نز جام، نز شعاعات
در بیخودی و مستی جایی رسی، که آنجا
در هم شود عبادات، پی گم کند اشارات
تا گم نگردی از خود گنجی چنین نیابی
حالی چنین نیابد گم گشته از ملاقات
تا کی کنی به عادت در صومعه عبادت؟
کفر است زهد و طاعت تا نگذری ز میقات
تا تو ز خودپرستی وز جست وجو نرستی
میدان که میپرستی در دیر عزی و لات
در صومعه تو دانی میکوش تا توانی
در میکده رها کن از سر فضول و طامات
جان باز در خرابات، تا جرعهای بیابی
مفروش زهد، کانجا کمتر خرند طامات
لب تشنه چند باشی، در ساحل تمنی؟
انداز خویشتن را در بحر بینهایات
تا گم شود نشانت در پای بینشانی
تا در کشد به کامت یک ره نهنگ حالات
چون غرقه شد عراقی یابد حیات باقی
اسرار غیب بیند در عالم شهادات
نماز عید اگر جمعه شد بحق علی(ع)
خودت بیا و بخوان این نماز عیدی را
ای محو تماشای تو چشمان پری ها
از رایحه ات مست تمام سحری ها
خون است دل ما ز فراق رخ ماهت
محصول غم عشق تو شد خون جگری ها
آخرین شبهاست کم کم رفع زحمت میکنیم
جیبمان خالیست احساس خجالت میکنیم
بین مسجد بیشتر باخود تعلق میبریم
حق صاحبخانه را کمتر رعایت میکنیم
هرچه روزی میدهی خرج معاصی میشود
ما فقط سواستفاده از رفاقت میکنیم
بیشتر دارد اجل سربه جوانان میزند
پس چرا ما اینقدر داریم غفلت میکنیم؟
باب الجواد...بارش باران... نگفتنیست
اذن دخول بر لب یاران نگفت یست
صدها هزار زائرو عاشق میان صحن
عرض ادب به شاه خراسان... نگفتنیست
نجوای یار وقت سحرها شنیدنیست
بانگ اذان و مرقد جانان نگفتنیست
باده ز کاسه های طلایی بجای آب
خوردن ز دست ساقی عطشان نگفتنیست
نقاره میزنند... صدای فرشتگان
حین نزول سوره ی "رحمن" نگفتنیست
عجب نیست شدم بی دل وحیران
که مشغول گدایی توهستند
هزاران جوسلیمان
عجب نیست شود موسی عمران
میان حرمت خادم و دربان
عجب نیست که جبریل امین خاک درت راببرد
بهر تبرک به جنان
عجب نیست به یک گوشه ی چشمت
شودشعله ی آتش چو گلستان
عجب نیست اگرزنده شودحضرت عیسی به نگاهی
زچشمان تو و برتن اموات دهد جان
عجب اینحاست که بااین جبروتت
شدی ضامن آهوی بیابان
سلام ای که خداگفته سلامت
سلام ای بفدای تو واخلاق و مرامت
سلام ای که پذیرفته ای این بی سروپارا
سلام ای پسرحضرت زهرا.س.
سلام حضرت آقا
اینجا شروع یک غزل و یک جنایت است
دارم هوار می زنم الان دو ساعت است
.
لطفا نپرس دیگر از ایــــن رسم کــهنه مان
خنجر زدن به پشت که از روی عادت است
.
با عرض احترام بگویم کــه مدتـــی است ... !
این نامه ها همیشه تمامش شکایت است !
.
اینجـــا هــوا بد است نشد زندگی کنیم
باید سفر کنیم به جایی که راحت است
.
" ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﯾﯽ "
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنیم!
غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنیم!
کودکی جان می دهد از درد فقرو ما هنوز…
چشم می بندیمو هرشب ,خواب راحت می کنیم!
عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود…
ما به این دنیای فانی زود عادت می کنیم!
السَلامُ عَلَیکَ یاامیرالمومِنینْ:
از ابتدا که عالم امکان درست شد
/لوحُ قلم ستاره وکیهان درست شد
غیر از خدا علىُ پِیَمبَر کسى نبود
از نورِمرتضى گِلِ انسان درست شد
وحى از خدا به حضرت ختم رُسُل رسید
هِى از على نوشت و قران درست شد
ﻧﺎﻡ ﺣﯿﺪﺭ ﺭﺍ ﻣﭽﺮﺧﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﯽ ﻭﺿﻮ
ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺎﺭﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﮐﺮﯾﺶ ﺍﺑﺮﻭ
ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻫﻢ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺭﺍ ﻋﺮﺵ ﺍﻋﻠﯽ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺭﻓﺘﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺑﻪ ﻣﻨﺒﺮﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺎﺭ
ﻻﻓﺘﯽ ﺍﻻ ﻋﻠﯽ ﻻ ﺳﯿﻒ ﺍﻻ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎر
یا علی مدد