عجب نیست شدم بی دل وحیران
پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ب.ظ
عجب نیست شدم بی دل وحیران
که مشغول گدایی توهستند
هزاران جوسلیمان
عجب نیست شود موسی عمران
میان حرمت خادم و دربان
عجب نیست که جبریل امین خاک درت راببرد
بهر تبرک به جنان
عجب نیست به یک گوشه ی چشمت
شودشعله ی آتش چو گلستان
عجب نیست اگرزنده شودحضرت عیسی به نگاهی
زچشمان تو و برتن اموات دهد جان
عجب اینحاست که بااین جبروتت
شدی ضامن آهوی بیابان
سلام ای که خداگفته سلامت
سلام ای بفدای تو واخلاق و مرامت
سلام ای که پذیرفته ای این بی سروپارا
سلام ای پسرحضرت زهرا.س.
سلام حضرت آقا